گاهی میرم تو خیال و رویا و به روزی فکر میکنم که دارو ندارم رو ریختم تو چمدون و کوله مشکی و منتظرم تا برم سوار وسیله نقلیه بشم و برم یه شهر دیگه.
یه شهری که توش تنهای تنهام، باید از پس همه چی بربیام.
خودم باید بجنگم کار پیدا کنم.
بجنگم واسه زندگی احتمالا خوابگاهی.
از صفر شروع کنم و پشت سرم رو نگاه نکنم.
اصلا هرچی همینکه پام برسه به اون شهر و خیالم راحت شه که دیگه ریخت تهران و کرج رو نمیبینم نفس راحتی میکشم و به روزا و زندگیی که میخوام برای خودم بسازم فکر میکنم.
مطمئن باش هرروز تصورش میکنم اون لحظه رو که دارم برای همیشه میرم
پیدا میکنم راهش رو
پیدا میکنم پولش رو
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
رو ,میکنم ,پیدا ,بجنگم ,برم ,زندگی ,فکر میکنم ,و به ,پیدا میکنم ,رو نمیبینم ,دیگه ریخت
درباره این سایت